رفتم بسوی کوی یاردیدم جماعت بیشمار
بگرفته انداودروسطچرخندبدورش خوشگوار
شرطقبول کوی یاراول به خودآیی کنار
دوم تلاطم کن شعورآن درحریمی آشکار
سوم بکش تیرخلاص خصمت ببردرپای دار
چارم برونزدیکترنفست بکش باعشق یار
اینجارواباشدروی دوری زنی درکوی یار
دورش بگردباپای دل باشدچنین یاری شکار
سعی وتلاشم کوی یاربرده زمن صبروقرار
یارم بتودلبسته ام دلبسته راکن باقرار
ای قدسیان زحمت فزون بایدکشی درکوی یار
تودیگرازخودرسته ای باشی به اوامیدوار